محل تبلیغات شما



دریا و بندرم باش
وطنم وَ تبعیدگاهم
آرامش و توفانم باش
نرمی و تُندی‌ام…‌
دوستم داشته باش… به هزاران هزار شیوه
و چون تابستان مکرر نشو
بیزارم از تابستان
دوستم داشته باش… و بگو
که نمی‌خواهم بی‌صدا دوستم داشته باشی
و آری به عشق را
در گوری از سکوت نمی‌خواهم
دوستم داشته‌ باش… دور از سرزمین ظلم و سرکوب
دور از شهرِ سرشار از مرگ‌مان
دور از تعصب‌ها
دور از قیدوبندهاش
دوستم داشته‌ باش… دور از شهرمان
که عشق به آن پا نمی‌گذارد
و خدا به آن نمی‌آید.


نزار قبانی*



شعر را با تو قسمت می کنم
همان سان که رومه ی بامدادی را
و فنجان قهوه را
و قطعه ی کرواسان را
کلام را با تو دو نیم می کنم
بوسه را دو نیم می کنم
و عمر را دو نیم می کنم
و در شب های شعرم احساس می کنم
که آوایم از میان لبان تو بیرون می آید


"نزار قبانی"


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

باران عشق برشی از یک روزمره